.

ای اجابتِ سرخِ شب‌هایم!

به انسجام زمستان،

در میانِ شعله‌های عشق قسم،

که تشویشِ این شب‌ها را،

نمی‌توان با آراستنِ واژه‌ها، به پایان رسانْد؛

باور کن،

تنها،

باران است که می‌تواند،

حجمِ این آتش را،

در پسِ قنوتِ دست‌های‌مان مهار کند!

.

•••••••

.

ای اجابتِ سرخِ شب‌هایم!

چشم به راه تو نخواهند ماند،

آنان که در تمامِ مسیر،

بذر نومیدی را، به حجمِ ترس‌هایت افزودند!

باور کن،

روزی،

در معراجِ آسمانی ابرها،

چُنان شبنم‌های مانده بر دستانِ نحیفِ برگِ چنار،

نسیمی،

ایشان را از چشمانِ تو، خواهد انداخت!

.

•••••••

.

ای اجابتِ سرخِ شب‌هایم!

شاید،

تو هم،

روزی،

وطنت را یافتی؛

آن‌جا که باران، از حسادتِ برف نمی‌بارد،

و آدم‌ها،

طعمِ شیرینِ عشق را،

فقط از لبِ خاطره‌ها نمی‌نوشند!

باور کن،

آن‌جا،

هیچ بادی،

از بلندای کوه‌پایه‌های بارانی،

زمزمه‌گرِ ترسِ جدایی نخواهد بود!

.

•••••••

.

ای اجابتِ سرخِ شب‌هایم!

روزی خواهی فهمید که انتظار،

شیرین‌ترین احساسِ دنیاست؛

و وصال، تمامِ شاه‌کارِ قبیله‌ی عشّاق، نیست!

روزی خواهی فهمید که شب،

دردها می‌کشد تا صبح را پیدا کند؛

امّا،

حاضر نیست،

تا بغض‌های شکسته‌اش،

در آغوش خورشید، رها شوند!

.

•••••••

.

آری،

ای اجابتِ سرخِ شب‌هایم!

این منم؛

تنها،

و مملو از ترانه‌ی سختی که چَنگِ ماتمِ یک عمر،

در دلِ من، نواخته است!

 

آری،

این منم؛

که تا همیشه،

یک فصلِ سردِ بی‌دغدغه را،

به تقویمِ زندگانی‌ات، بده‌کار خواهم بود!

 

آری،

این منم؛

تشنه‌ی بارانِ شب‌های زمستان،

تا بیاسایم و آرام کنم،

نقشِ فرسوده‌ی تدبیرِ دلی را که یک عمر، در انتظارِ تو خواهد ماند!

.

•••••••

.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها